English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7006 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
view U نظریه عقیده
viewed U نظریه عقیده
viewing U نظریه عقیده
views U نظریه عقیده
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Search result with all words
persuasion U نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
persuasions U نظریه یا عقیده ازروی اطمینان
quantity theory of money U حاصلضرب حجم در سرعت گردش پول برابر است باحاصلضرب سطح عمومی قیمت و تولید واقعی نظریه مقداری پول که درحقیقت عقیده اقتصاددانان کلاسیک را درباره پول نشان میدهد را میتوان بصورت زیرنوشت : یعنی PQ = V
Other Matches
stages theory of economic growth U نظریه مراحل رشد اقتصادی نظریه روستو
labor theory of value U براساس این نظریه قیمتهای نسبی کالاها به مقادیر نسبی کارکه در تولید ان کالاهابکاررفته بستگی دارد بخش عمدهای از اقتصاد مارکس برپایه نظریه ارزش کارقرار دارد
subsistence theory of wages U نظریه حداقل دستمزدها براساس این نظریه که دراواخر قرن 81 و اوایل قرن نوزدهم رایج بوده است دردراز مدت میزان دستمزد باحداقل نیاز برای زندگی برابرخواهد بود . این قانون
classical theory of money U نظریه پول کلاسیک ها نظریه مقداری پول
malthusian law of population U نظریه جمعیتی مالتوس براساس این نظریه جمعیت بصورت تصاعد هندسی افزایش میابد در حالیکه وسایل معیشت و مواد غذائی بصورت تصاعد عددی افزایش میابد
second best theory U نظریه دومین ارجحیت . براساس این نظریه چنانچه یک یا چندشرط از شرایط لازم برای بهینه پارتو وجود نداشته باشد در این صورت رعایت شدن سایر شرایط لازم باقیمانده در ارجحیت ثانی قرار نخواهد گرفت
wage fund theory of wages U نظریه مزد بر اساس وجوه دستمزد براساس این نظریه که توسط استوارت میل بیان شده مزد بر اساس رابطه میان کل وجوه مربوط به پرداخت دستمزد و تعدادکارگران تعیین میشودبنابراین برای افزایش دستمزد بایستی یا کل این وجوه را بالا برد و یا اینکه تعداد کارگران را کاهش داد
opinion U نظریه
theorems U نظریه
thebe U نظریه
lookouts U نظریه
lookout U نظریه
positioned U نظریه
position U نظریه
in the light of U نظریه
notion U نظریه
points of view U نظریه
notions U نظریه
opinions U نظریه
point of view U نظریه
two cents worth <idiom> U نظریه
viewpoint U نظریه
outlook U نظریه
theorem U نظریه
theory U نظریه
theories U نظریه
viewpoints U نظریه
recommendation U نظریه
queing theory U نظریه صف
recommendations U نظریه
queuing theory U نظریه صف
commenting U نظریه
commented U نظریه
comment U نظریه
suggestion U نظریه
suggestions U نظریه
view U نظریه
viewing U نظریه
views U نظریه
viewed U نظریه
faith U عقیده
faiths U عقیده
belief U عقیده
credos U عقیده
concepts U عقیده ها
creedless U بی عقیده
internal conception U عقیده
concepts U عقیده
concept U عقیده
idea U عقیده
i am not of his mind U با او هم عقیده
ism U عقیده
brainchild U عقیده
advice U عقیده
conception U عقیده
creed U عقیده
opinion U عقیده
viewpoint U عقیده
ideas U عقیده ها
credo U عقیده
doctrines U عقیده
doctrine U عقیده
thoughts U عقیده
thought U عقیده
viewpoints U عقیده
impressions U عقیده
impression U عقیده
tenet U عقیده
creeds U عقیده
opinions U عقیده
automata theory U نظریه ماشینها
stagnation thesis U نظریه رکود
consumption theory U نظریه مصرف
balance theory U نظریه توازن
noncontinuity theory U نظریه ناپیوستگی
theory of rent U نظریه اجاره
learning theory U نظریه یادگیری
one factor theory U نظریه یک عاملی
classical theory U نظریه کلاسیک
theory of relativity U نظریه نسبیت
network theory U نظریه شبکه
theory of numbers U نظریه اعداد
kinetic theory U نظریه جنبشی
capital theory U نظریه سرمایه
communication theory U نظریه ارتباطات
communication theory U نظریه ارتباط
theory of saving U نظریه پس انداز
continuity theory U نظریه پیوستگی
viscoelastic theory U نظریه ویسکوالاستیک
innovation theory U نظریه نواوری
local theory U نظریه اختصاصی
hartree theory U نظریه هارتری
three component theory U نظریه سه مولفهای
group theory U نظریه گروهی
group theory U نظریه گروهها
graph theory U نظریه گرافها
heam yoei vooly U نظریه نیرو
valence theory U نظریه والانسی
information theory U نظریه اگاهی
transformational theory U نظریه تطور
transformism U نظریه تطور
information theory U نظریه خبر
trichromatic theory U نظریه سه رنگی
trireceptor theory U نظریه سه گیرندهای
two factor theory U نظریه دو عاملی
electron theory U نظریه الکترونها
logic theory U نظریه منطقی
general theory U نظریه عمومی
equilibrium theory U نظریه تعادل
tetrachromatic theory U نظریه چهاررنگی
electron theory U نظریه الکترونی
electomagnetic theory U نظریه الکترومغناطیسی
economic theory U نظریه اقتصادی
dust cloud theory U نظریه غباری
duplicity theory U نظریه دو جزیی
molecular theory U نظریه مولکولی
maxwellian view U نظریه ماکسولی
theory of value U نظریه ارزش
game theory U نظریه بازی
theory of accumulation U نظریه انباشته
game theory U نظریه بازیها
theorization U نظریه پردازی
theorem proving U اثبات نظریه
field theory U نظریه میدانی
facet theory U نظریه رویه ها
value theory U نظریه ارزش
information theory U نظریه اطلاعات
replacement theory U نظریه جایگزینی
theoretician U نظریه پرداز
theoreticians U نظریه پرداز
submission U افهار نظریه
notional U فکر نظریه
representation theory U نظریه نمایش
poetics U نظریه شاعرانه
refuting U رد کردن نظریه
probability theory U نظریه احتمالات
recapitulation theory U نظریه بازپیدایی
refutes U رد کردن نظریه
refuted U رد کردن نظریه
refute U رد کردن نظریه
price theory U نظریه قیمت
attensity U در نظریه تیچز
theorists U نظریه پرداز
theorist U نظریه پرداز
probability theory U نظریه احتمال
reading U نظریه شور
readings U نظریه شور
perturbation theory U نظریه اختلال
queuing theory U نظریه صف بندی
quantum theory U نظریه کوانتومی
social theory U نظریه اجتماعی
automata U نظریه ماشین ها
set theory U نظریه مجموعه ها
theosophism U عقیده به عرفان
convictions U عقیده محکم
irreconcilability U سختی در عقیده
freedom of belief U ازادی عقیده
irreconcilableness U سختی در عقیده
pythagoreanism U عقیده به تناسخ
turnabouts U تغییر عقیده
turnabout U تغییر عقیده
having U عقیده داشتن
suggestion U افهار عقیده
to agree in opinion U هم عقیده بودن
error U عقیده نادرست
iam of the opinion that U من براین عقیده ام که
errors U عقیده نادرست
i maintain U عقیده دارم که ...
i maintain U بر این عقیده ام که ...
tradition U عقیده رایج
have U عقیده داشتن
hit off U هم عقیده شدن
dissension U اختلاف عقیده
dogma U عقیده دینی
dogmas U عقیده دینی
suggestions U افهار عقیده
espousing U عقیده داشتن به
fortuitism U عقیده به اتفاق
impression U عقیده خیال
my sentiment toward him U عقیده من درباره او
impressions U عقیده خیال
counterview U عقیده مخالف
to be of [or share] the same view [or opinion] U هم عقیده بودن
cogency U قدرت عقیده
to think [of] U عقیده داشتن
Marxism U عقیده مارکس
conviction U عقیده محکم
so many menŠso many minds U عقیده بیشتر
swear by U عقیده زیادداشتن به
abjuration U ترک عقیده
espouse U عقیده داشتن به
espoused U عقیده داشتن به
the belief that U با این عقیده که
folkway U عقیده عامه
outside opinion U عقیده مردم
coniviction U عقیده اطمینان
divarication U اختلاف عقیده
espouses U عقیده داشتن به
special theory of relativity U نظریه نسبیت خصوصی
steady state theory U نظریه حالت پایا
Recent search history Forum search
1معنی lead lag compensator
1What's your opinion?
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com